لیلی زیر در خت انار نشست و درخت عاشق شد گل داد سرخ سرخ گلهای انار شد داغ داغ
هر اناری هزار دانه داشت دانه ها عاشق بودند دانه ها توی انار جا نمی شدند انار کوچک بود
دانه ها ترکیدند انار ترک برداشت خون انار روی دست لیلی چکید لیلی انار ترک خورده را
از شاخه چید مجنون به لیلی اش رسید خدا گفت راز رسیدن فقط همین است کافی ایست
انار دلت ترک بخورد
:: برچسبها:
دلنوشته لحظه قرار عاشقی,
|